دلآنه



ممنون از دوستای همیشگی که تو پست قبل کامنت گذاشتین متاسفانه هنوز تایید نکردم. یه نگاه به تاریخچه وبلاگم انداختم. حس خوشی عجیبی اومد تو جونم. اونم اینکه از وقتی جوجه دانش آموز دوم ریاضی بودم وبلاگو دارم تا الان که ۸ ساااال گذشته. دفتر خاطراتی که برخلاف سایر حماقتام حذفش نکردم. یه جاهاییشو بلاگفا قورت داد ولی خب بهتر از هیچیه. و دانشگاه چه راحت این همه سال رو مثل آب خوردن از ما گرفت که گذر رو حس نکردیم. ۸ سال واقعا عمر زیادیه


هوا هر لحظه تاریک‌تر میشه. نمیدونم قراره برف بباره یا بارون.سرکار هستم و بیرون از اینجا به نت دسترسی ندارم. غم تو دلم هست مثل خیلیاتون که از وصل شدن اینترنت هم خوشحال نشدیم. تو این مدت که نت نبود وبلاگایی که نخونده بودم رو خوندم و دوباره لذت بردم از این تکنولوژی  امکانات شیرین و نوستالژیک (تقریبا)

با این پست استاد عزیز هم گریه کردم. ذخیره میکنم و گاهی میخونمش. میخوام چراغ وبلاگ روشن بمونه. دلم میخواد میتونستم مطالب کانال رو اینجا بنویسم ولی این آدرس رو حتی اعضای خانواده‌ام هم دارن واسه همین نمیتونم بنویسم. ولی مرور خاطرات و خوندن آرشیو هرچند غم انگیزه ولی حس خوبی داره.

 

لینک به وبلاگ استاد


تو اون شام مهتاب کنارم نشستی

عجب شاخه‌ گل‌وار به پایم شکستی.

.

.

.

سلام

اینجا هستم

سارا جان عزیز دل امیدوارم این پست رو بخونی و برام شمارتو بگذاری‌ خوشحالم بعد از این همه سال من رو فراموش نکردی. همونطور که من تورو


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها